اشک تاریکی

سکوت فریاد نابودی کلیشه هاست...

اشک تاریکی

سکوت فریاد نابودی کلیشه هاست...

نقطه های خاموش...

به نام خدا


این متن رو امروز تو دانشگاه نوشتم...خواهشا هر کی می خونه نظرشم بگه.مرسی از دوستان...مرگ


نقطه های خاموش...


باز هم فریاد شنزار،سکوت قدم هایم را رسوا می کند.بیداری پنهانم را پاس می دارم...برای تمام لحظاتی که بی هیچ حسی به گوشه ای خیره می شدم...


خورشید مرده بر آسمان مسلط شده بود.چه بسیارند زمان هایی که خورشید مرده بر بالین ما ایستاده و ما گریانیم.ما در سوگ اوییم یا....


صدای شن ها...موسیقی آشنایی که فقط قدم هایم توانایی نواختنشان را دارند.پایان را همیشه می دیدم.پایانی با آغاز نقطه بر خطوط زندگی.حال آسمان نقطه های پایان را نشانم می دهد.این همه نقطه برای پایان من کافیس؛شاید برای دنیا هم کافی باشد.


اما...اما نمی دانم چرا نقطه ها چشمک زنان به من می نگرند.شاید خطوط زندگی هنوز هم پایان نیافته اند،هنوز هم نقطه ها را می شکنند.گاهی نقطه ها را کج می کنند و مکثی برای ما به ارمغان می آورند.شاید روزی خورشید مرده،نقطه ی پایان من و ما باشد...


تا روزی که نقطه ها نمی مانند نمی توانم بگویم.نقطه ها....کجاست پایان آغازم؟!