اشک تاریکی

سکوت فریاد نابودی کلیشه هاست...

اشک تاریکی

سکوت فریاد نابودی کلیشه هاست...

شبهای زیاد

چندیست شبانه آسمان را می نگرم...خستگی شب ها!زیادی شب هستند.با شاید اینطور برای من جلوه می کنند.گله مندیم از شبهایی نیست که زیادی شبند..حال دیگر روزها شبانه به سراغ انسان می آیند.شاید هم تاریک تر از شب....احساس شب زدگی بسیار است و من مانده با این همه شب در اتاق کوچکم در گلوگاه تاریکی شبانم...


گاهی از درز تنهاییم شاخه نوری می آید.دستانم را جلو می برم تا نور را در مشت بگیرم...ولی فقط تاریکی مهمان کف دستانم است......


با اینکه اصلا متن خوبی نشد ولی چندیست شب ها زیادی شبند...


شاید هم دیگر من یک مرگ مرده ام بی احساس و بی ذوق برای نوشتن حال و هوای خود...با قلمی  شکسته در دستان زخمی.دلی تاریک و کاش مثل قبل از این دل...اشک تاریکی جاری می شد...


یک مرگ مرده........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد